فتنه و آشوب های آخرالزمان - قسمت پنجم
(1) امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كأنّ من مى‏بينم كه شكل وى آن‏ها يكى، قد و قامت يكى. صورت و جمال يكى: لباس يكى، مثل اينكه چيزى را كه از دست داده باشند مى‏طلبند و در باره آن متحير و متفكرند تا آن مردى كه خلقا و خلقا و جمالا كه شبيه‏ترين مردم است به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از پشت پرده كعبه نزد آن‏ها مى‏آيد باو گويند: تو مهدى عليه السّلام هستى؟؟ ميگويد: آرى مهدى موعود منم، آنگاه آن حضرت بآن‏ها ميفرمايد: در باره چهل خصلت با من بيعت كنيد و راجع به ده خصلت با من شرط نمائيد. احنف پرسيد: يا على آن خصلتها كدامند؟ على عليه السّلام فرمود: با آن حضرت بيعت ميكنند كه: 1- دزدى نكنند 2- زنا نكنند 3- كسى را (بناحق) نكشند 4- هتك حرمت محترمى را نكنند 5- بمسلمانى فحش نگويند 6- بمنزلى هجوم نكنند 7- كسى را بغير حق نزنند 8- مالهاى سوارى لاغر و ضعيف را سوار نشوند 9- خود را با طلا زينت نكنند (يعنى طلا نپوشند) 10- خز نپوشند «1» 11- ابريشم نپوشند 12- نعلين‏هاى صراره نپوشند «2» 13- از مسجدى خروج نكنند 14- راه را (بر كسى) نبندند 15- در حق يتيمى ظلم نكنند 16- راهى را خوفناك نكنند 17- مكر و حيله ننمايند 18- مال يتيم را نخورند 19- لواط ننمايند 20- شراب نخورند 21- امانت را خيانت نكنند 22- خلف‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 140 وعده نكنند (1) 23- گندم و جو را احتكار نكنند 24- كسى كه بآن‏ها پناه مى‏برد نكشند 25- شكست خورده را تعقيب نكنند 26- خونى را (بنا حق) نريزند 27- بكشتن شخص مجروح اقدام ننمايند 28- لباس زبر و خشن بپوشند 29- متكاى خود را خاك قرار دهند 30- نان جو بخورند 31- بچيز كم راضى باشند 32- براى خدا آن طور كه بايد و شايد جهاد نمايند 33- مشك و بوى خوش ببويند 34- از نجاست دورى كنند (شش خصلت از خصال مذكوره در حديث نبود- مترجم). و آن حضرت هم با آن‏ها شرط ميكند كه معاشر و ملازمى انتخاب نكند، هر مكان و زمانى كه آن‏ها بروند او هم برود، بچيز كم قانع باشد، زمين را بعون خدا پر از عدل و داد نمايد آن طور كه پر از ظلم جور شده باشد، خدا را آن طور كه بايد و شايد عبادت كند، خراسان براى آن حضرت فتح خواهد شد. اهل يمن مطيع او خواهند شد، لشكرها از يمن او را استقبال ميكنند، شهسوار همدان و خولان او را بطرف اوس و خزرج ميبرد، بازوى او بوسيله سليمان تقويت مى‏شود، جلو او عقيل و على خواهد بود، راننده او حرث است، طايفه مضر پشتيبان او خواهند بود كه جلو مى‏روند با قبيله بجيله و ثقيف و مجمع و غداف مخالف است، با لشكرها حركت ميكند تا اينكه وادى‏هاى فتنه متروك شوند. حسنى با دوازده هزار نفر بآن حضرت ملحق مى‏شود آن بزرگوار بحسنى ميگويد: من از تو به اين امور سزاوارترم، او در جواب گويد: دليل و برهان تو چيست؟ پس آن حضرت به پرنده اشاره مى‏كند بر كتف مباركش فرود مى‏آيد، عصاى خود را غرس ميكند سبز مى‏شود فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 148 بخش سوم حاوى پنجاه باب‏ يك نوع سبز شدن نيكوئى، آنگاه حسنى لشكر را تسليم آن حضرت نموده و خود در جلو لشكر قرار ميگيرد، بعد از آن سر و صدائى در دمشق بپا مى‏شود كه ميگويند: اعراب و حجاز براى شما جمع شده‏اند، سفيانى به اصحاب خود گويد: اين گروه چه ميگويند؟ در جوابش گويند: اين‏ها اصحابى هستند ناتوان و غير فعّال و ما اصحابى هستيم با حيله و اسلحه تو با ما بيا تا بر آنها خروج كنيم. (1) احنف پرسيد يا امير المؤمنين سفيانى از چه گروهى است؟ حضرت فرمود: از بنى اميه است و دائيهاى او كلب ميباشد، نام او عنبسه بن مرة بن كليب بن سلمة بن عبد اللَّه بن عبد المقتدر بن عثمان بن معاوية بن ابى سفيان بن حرب بن امية بن عبد شمس است كه شرير ترين و ملعون ترين و ظالم‏ترين خلق خدا است. سفيانى با لشكر و مالهاى سوارى خود خروج ميكند و تعداد صد و هفتاد هزار نفر با او خواهند بود و در بحيره طبريه نزول ميكنند، آنگاه مهدى عليه السّلام در حالى كه جبرئيل عليه السّلام در جلو او است بسوى سفيانى حركت ميكند و در شب راه ميروند و روز پنهان ميشوند و مردم هم از آن حضرت متابعت ميكنند تا اينكه در بحيره طبريه با سفيانى مصادف ميشوند و خدا بسفيانى غضب ميكند خلق خدا هم بجهت غضب خدا به او غضب ميكنند پرنده‏ها آنها را با پر و بال خود سنگباران ميكنند و كوهها با سنگ‏هاى خود و ملائكه با صداهاى خود آن‏ها را مورد حمله قرار مى‏دهند، ساعتى طول نميكشد كه خدا كليه اصحاب سفيانى را هلاك مينمايد و غير از سفيانى كسى از آن‏ها باقى نميماند، آنگاه مهدى عليه السّلام او را گرفته در زير درختى كه شاخه‏هاى آن بطرف بحيره طبريه متمايل است ذبح ميكند و شهر دمشق را تصرف مينمايد، بعد از آن پادشاه روم با صد هزار صليب كه‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 142 در زير هر صليبى ده هزار نفر قرار دارد خروج ميكند «1» و طرسوسا را با نيزه فتح نموده و اموال مردم را غارت مينمايد. آنگاه خداى عالم جبرئيل را ميفرستد تا شهر مصيصه (شهرى است در شام) و منزلها و آنچه در آن است از جا كنده در بين آسمان و زمين معلّق مى‏نمايد و پادشاه روم با لشكر خود حركت كرده در جاى شهر مصيصه نزول كرده ميگويند: چه شد آن شهرى كه روم و نصرانيت از آن خائف بود؟ در جواب صداى خروسهاى و سگها و حيوانات را از بالاى سر خود مى‏شنوند. سيد بن طاوس ميگويد: اين عين عبارتى بود كه ما از كتاب سليلى يافتيم و ذكر كرديم. (1) (باب هشتادم:) عبد اللَّه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: اگر از دنيا بيشتر از يك شب باقى نماند خدا آن شب را طولانى ميكند تا مردى از اهل بيت من كه نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است مالك اين امت شود و زمين را پر از عدل و داد كند آن طور كه پر از ظلم و جور شده باشد و مال را بطور مساوى تقسيم كند و خدا بطورى بى‏نيازى را در دل اين امت جاى گزين نمايد كه شخص مى‏آيد خدمت آن حضرت و ميگويد: پولى بمن بده آن بزرگوار ميفرمايد: برو نزد خازن، چون پيش خازن مى‏آيد آنقدر به او عطا ميكند كه ميگويد: آن وسعتى كه به امت محمّد صلى اللَّه عليه و آله داده شده مرا بس است و آنچه كه به او عطا شده ردّ ميكند و ميگويد: من‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 143 احتياجى بآن ندارم، به او ميگويند: ما چيزى كه بخشيديم پس نميگيريم آن حضرت نه يا هفت سال زندگى ميكند، بعد از آن بزرگوار خيرى در زندگى نخواهد بود. (1) در روايت ديگر از معاذ بن جبل از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: فتنه و آشوب بزرگ و فتح قسطنطنيه و خروج دجّال در مدت هفت ماه است. (2) (باب هشتاد و يكم:) ابو امامه باهلى روايت كرده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روزى خطبه‏اى خواند و در آخر آن خطبه نامى از دجّال برد و بعد از آن فرمود: در آن روز امام مردم شخص صالحى است، از او تقاضا ميكنند كه نماز صبح را شروع نمايد چون بنماز صبح مشغول مى‏شود عيسى بن مريم عليه السّلام نزول ميكند همين كه حضرت عيسى را مى‏بيند او را مى‏شناسد آنگاه او عقب مى‏رود كه عيسى عليه السّلام براى نماز جلو به ايستد ولى عيسى دست خود را بين دو كتف او ميگذارد و ميگويد: تو نماز بخوان زيرا كه اقامه نماز براى تو گفته شده و عيسى عليه السّلام به او اقتداء ميكند، پس ميگويد: درب را باز كنند، در آن روز با دجّال هفتاد هزار يهودى مسلح و با شمشير خواهد بود، همين كه دجّال بعيسى نظر ميكند، آب مى‏شود آن طور كه پاره‏هاى آهن در آتش يا برف در آب آب شود، عيسى خروج ميكند و نزديك درب شرقى او را گرفته بيك ضربت ميكشد و چيزى از مخلوقات خدا از قبيل درخت، سنگ و جنبنده‏اى نيست كه يهودى بآن پناهنده شود مگر اينكه ميگويد: اى بنده مسلمان خدا اين كسى كه بمن پناهنده شده يهودى است او را بقتل برسان ولى درخت غرقده كه درخت‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 144 يهود است سخن نميگويد. عيسى در ميان امت من حاكم و امام عادلى خواهد بود، صليب را ميكوبد، (1) خوك را ميكشد (شايد منظور اين باشد كه گوشت خوك را نميخورند)؟ جزيه را از بين ميبرد، صدقه را متروك مينمايد، بر گوسفندان و گاوى ظلم نمى‏كند، كينه و دشمنى را بر طرف مينمايد، اذيت كليه جنبندگان بطورى از بين ميرود كه اگر طفل نوزاد دست خود را در دهان مار كند او را ضررى نميرساند، شير درنده بچه را مى‏بيند و او را اذيت نمى‏كند، شير در ميان شتران چون سگ گله خواهد بود، گرگ در ميان گله چون سگ گله ميباشد، زمين از مسلمين پر مى‏شود و سلطنت كفار از بين ميرود، ملك براى غير از خدا و مسلمين نخواهد بود، زمين چون يك پارچه نقره خواهد شد و گياه خود را آن طور ميروياند كه در زمان حضرت آدم عليه السّلام بوده چند نفر كه از يك خيار بخورند همه آنها سير ميشوند، يك انار چند نفر را اشباع مينمايد، قيمت اسب به مختصر درهمى خواهد رسيد، اين آخر حديث بود، يعنى مردم از جهاد مستغنى شده و در صفات زهّاد رغبت پيدا ميكنند. (2) (باب هشتاد و دوم:) ابو سليمان از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: دجّال از طرف مشرق از شهرى كه آن را خراسان ميگويند خروج ميكند و گروهى تابع او ميشوند كه صورتهاشان چون سپرهاى آهنين است. [مردى كه به مهدى عليه السلام اقتداء مى‏كند عيسى ع است‏] (3) (باب هشتاد و سوم:) حذيفة بن يمان از حضرت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: حقا كه رستگارند آن امّتى كه من اول آنها باشم و عيسى آخر آنها باشد، پس عيسى پشت سر مردى از فرزندان من نماز ميخواند، وقتى‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 145 كه نماز صبح را خواند عيسى بلند مى‏شود و متابعت خود را ذكر ميكند و مكث او در دنيا چهل سال خواهد بود. [حديث آتش حجاز كه گردن شتران به وسيله آن نور مى‏دهد] (1) (باب هشتاد و چهارم:) ابو هريره از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: قيامت بپا نميشود تا اينكه آتشى از زمين حجاز ظاهر شود و گردن‏هاى شترهاى بصرى وسيله آن نورانى شود (عبارت عربى اينست: حتى تظهر نار بارض الحجاز تضي‏ء لها اعناق الابل ببصرى- مترجم). مترجم گويد: بحول اللَّه و قوته ترجمه بخش دوم كتاب ملاحم و فتن در شب جمعه (23) ماه رمضان المبارك سنه (1383) هجرى در جوار حضرت حسين ابن على عليه السّلام بقلم حقير پايان يافت و اينك بترجمه بخش سوم شروع ميكنيم. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 146 (1) بخش سوم حاوى پنجاه باب‏ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ)* (2) (باب اول:) ابو زيد ميگويد: روزى پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نماز صبح را با ما خواند و بالاى منبر رفته خطبه‏اى خواند كه تا ظهر طول كشيد و براى نماز ظهر از منبر پائين آمده نماز ظهر را ادا كرد و دو باره بالاى منبر رفته خطبه‏اى ادا كرد كه تا عصر طولانى شد سپس از منبر بزير آمد و نماز عصر را خواند و براى سومين بار به منبر رفته تلاوت خطبه كرد تا آفتاب غروب كرد و ما را از آنچه كه در عالم شده و خواهد شد خبر داد و بما اعلام كرد كه گفته‏هاى او را حفظ كنيم. (3) (باب دوم:) حذيفه از پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: بعد از سنه (154) بهترين فرزندان شما دخترانند و بهترين زنان شما بعد از سنه (169) زنانى هستند كه نزايند، و در سنه (168) قرض خود را طلب‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 147 كن، و در سنه (169) قرض خود را به پرداز، و در سنه (90) كشت و كشتار مى‏شود، يكى از آن گروه گفت: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله در آن موقع راه نجات چيست؟ فرموده: تا قيام قيامت فتنه و آشوب خواهد بود. (1) (باب سوم:) زكريا در كتاب فتن از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: قبل از قيامت فتنه بپا خواهد شد، پرسيدند: چه فتنه‏اى؟ فرمود: كشته شدن، گفتند: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله از زمان فعلى ما بيشتر كشته مى‏شود؟ فرمود: نه اينكه كفار شما را بكشند بلكه شخص همسايه و برادر و پسر عمه خود را خواهد كشت، گفتند: يا رسول اللَّه آيا عقل ندارند؟ فرمود: عقل مردم در آن زمان گرفته مى‏شود و (بجاى عقلاء) افرادى مينشينند كه گمان ميكنند كسى هستند و شخصيتى دارند، ابو موسى گفت: قسم بخدا براى من و شما چاره‏اى نيست جز اينكه از دين خارج شويم همان طور كه داخل شديم. (2) (باب چهارم:) عاصم بن حمزه از على عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: خدا در اين امت پنج فتنه قرار داده: 1- فتنه خصوصى 2- فتنه عمومى 3- فتنه خصوصى 4- فتنه عمومى 5- فتنه تاريك و سياهى بپا مى‏شود كه مردم چون حيوانات خواهند شد. (3) (باب پنجم:) ثوبان غلامان پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: نزديك شده كه كليه امتها به دور شما جمع شوند آن طور كه خورندگان غذا بدور غذا جمع ميشوند، يكى از شنوندگان گفت: فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 148 بجهت اينكه جمعيت ما كم است؟! فرمود: نه، جمعيت شما زياد است ولى چون غثاء خواهيد بود «1» خدا ترس را از دشمنان شما ميگيرد و در دل و بدنهاى شما وهن را جاى گزين مينمايد، شخصى گفت: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله وهن كدام است؟ فرمود: حبّ دنيا و بيزار بودن از موت. (1) (باب ششم:) زكريا از عمر بن خطاب روايت كرده كه گفت: ايها الناس از اصحاب رأى «2» برحذر باشيد چون كه اصحاب رأى دشمنان سنّتند، اين افراد غافل و جاهلند از اينكه سنّت را حفظ كنند و سنّت هم از آنها برى و بيزار است كه آن‏ها حفظش نمايند تا اينكه اگر راجع بسنّت از آنها سؤال كنند بگويند: ما نمى‏دانيم و (بدين جهت) حيا كنند. (2) (باب هفتم:) عبد اللَّه بن عمر از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: آنچه براى بنى اسرائيل پيش آمد كرد براى امت من هم پيش آمد ميكند حتى اينكه اگر كسى از آنها علنا با كنيزى زنا كرده باشد از امت من هم اين كار را انجام خواهد داد، بنى اسرائيل هفتاد و دو فرقه شدند، امت من نيز هفتاد و دو فرقه خواهند شد كه غير از يك فرقه كليه آن‏ها اهل جهنمند، پرسيدند: فرقه ناجيه كدامند يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله؟! فرمود: آن‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 154 بخش سوم حاوى پنجاه باب‏ فرقه‏اى كه تابع من و اصحاب منند «1» (1) (باب هشتم:) زكريا از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: نزديك شده آتشى خارج شود كه گردن شتران در بصرى (نام شهرى است در شام) بوسيله آن نورانى شود و نظير شتر كند روى كه شب ميخوابد و روز راه ميرود سير ميكند بطورى كه مردم ميگويند: آتش راه افتاد شما هم راه بيفتيد آتش استراحت كرد شما هم استراحت كنيد، هر كس بچنگال آن بيفتد او را ميخورد (مثل اينكه جملات اين روايت، تشبيه و رمز باشد. مترجم) (2) نيز از عمر بن خطاب روايت كرده كه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيد كه ميفرمود: قيامت قيام نميكند تا اينكه آتش از يكى از وادى‏هاى حجاز سيلان كند و گردن شتر در بصرى بوسيله آن نورانى شود. (3) حذيفه از حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: قيامت بپا نميشود تا اينكه آتشى از روميان روشن شود، و بوسيله آن گردن شتر بصرى نورانى شود. (4) (باب نهم:) ابو هريره از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: در ماه‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 150 رمضان سر و صدائى بپا مى‏شود كه اشخاص خواب را بيدار ميكند و افراد بيدار را ترسان و ناراحت خواهد نمود، پس از آن در ماه شوال گروهى ظهور مى‏كنند، در ذى القعده جنگ و جدالى بوجود مى‏آيد، در ذيحجه حجاج را غارت ميكنند، در ماه محرم هتك حرمتهائى خواهد شد، در ماه صفر نيز سر و صدائى خواهد شد، در ماه ربيع قبيله‏ها بمنازعه ميپردازند ثم العجب كل العجب بين جمادى و رجب بعد از آن ناقه‏اى كه روده بار آن كنند بهتر است از شهرى كه صد هزار نفر در آن جاى‏گزين شوند (كنايه از آن است كه انسان اهل و عيال خود را بناقه‏اى سوار كند و فرار نمايد). (1) در روايت ديگر از ابو الحكم روايت كرده كه گفت: در ماه رمضانى فتنه و انقلابى مى‏شود. در شوال قبيله‏ها بجنگ مشغول خواهند شد، در ذى حجه حجاج را غارت ميكنند، در محرم چه محرمى؟! اين سخن را سه مرتبه اعاده نموده و گفت: كليه افراد ستمكار كشته خواهند شد. و العجب كل العجب بين جمادى و رجب. (2) و در روايت ديگر از انس بن مالك از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: رمضان قلب سال است؛ موقعى كه رمضان سالم و بى‏سر و صدا باشد همه سال را آرامش خواهد بود. (3) كثير بن مرّه حضرمى ميگويد: براى حادثه ماه رمضان علامتى خواهد بود گفتند: آن علامت كدامست؟ گفت: عمود آتشى كه از طرف مشرق در آسمان ديده شود، موقعى كه آن عمود آتش را ديديد طعام يك سال را براى اهل و عيال خود آماده كنيد. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 151 (1) (باب دهم:) عبد اللَّه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: از علائم قيامت بلند شدن ماهها است (يعنى ماه شب اول مثل ماه شب دوم است مثلا؟). (2) در روايت ديگر است كه آن حضرت فرمود: از علائم قيامت اين است كه ماه يكشبه نظير ماه دوشبه است و شخص در مسجد عبور ميكند ولى دو ركعت نماز در آن نميخواند. مترجم گويد: يكى از نمازهاى مستحبه اينست كه انسان هر وقت در مسجدى عبور كند يا اينكه براى نماز در آن مسجد رفته باشد دو ركعت نماز (تحيّت مسجد) بجا آورد، نماز تحيّت مسجد مثل نماز صبحست با اين تفاوت كه در نيت آن بايد گفت: نماز تحيّت مسجد بجا مى‏آورم. (3) (باب يازدهم:) سويد از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: حج بجا آوريد قبل از اينكه نتوانيد حج كنيد، كأنّ من نظر ميكنم بشخص حبشى كه- گوشهاى كوچك و سرى بى‏مو دارد- با كلنگ سنگ‏هاى كعبه را يكى يكى خراب ميكند. سويد گويد: بآن حضرت عرضكردم: اين رأى خود شما است يا از رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله شنيدى؟ فرمود: قسم بآن خدائى كه حبّه را ميشكافد و جنبندگان را خلق ميكند كه من از خودم نمى‏گويم بلكه از نبىّ شما شنيدم. (4) (باب دوازدهم:) زكريا از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: اگر فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 152 از دنيا بيشتر از يك روز باقى نماند خدا آن روز را طولانى ميكند تا مردى از اهل بيت من مالك قسطنطنيه شود. (1) در روايت ديگر از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: دنيا تمام نميشود تا اينكه مردى از اهل بيت من كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر منست قسطنطنيه و كوه ديلم را فتح كند. (مترجم گويد: اين روايت بر خلاف عقيده شيعه است). (2) (باب سيزدهم:) كثير بن عبد اللَّه از جدّ خود نقل ميكند كه گفت: در مسجد مدينه در حضور رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نشسته بوديم، آن بزرگوار فرمود: شما بدون كم و زياد در مسلك امم سابقه خواهيد رفت حتى اگر آنها در سوراخ سوسمار داخل شده باشند شما هم داخل خواهيد شد. (3) (باب چهاردهم:) عبد اللَّه ميگويد: در آن بينى كه ما نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نشسته بوديم چند نفر جوان از آنجا عبور كردند و در رنگ آن حضرت تغيير كرد گفتيم: يا رسول اللَّه ما ناراحتيم از اينكه هميشه شما را نگران و گرفته مى‏بينيم؟ فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه خدا آخرت را براى ما انتخاب كرده و اهل بيت من بعد از من دچار بلا و مصيبت خواهند شد تا اينكه قومى از طرف مشرق با بيرقهاى سياهى خروج كنند و حق را مطالبه نمايند و بآنها ندهند دوباره مطالبه ميكنند و حق را نخواهند داد پس قتال خواهند كرد تا اينكه حق را بآنها خواهند داد ولى آنها براى خود قبول نميكنند بلكه حق را به مردى از اهل بيت من ميدهند كه زمين را پر از عدل و داد كند آن طور كه پر از ظلم و ستم شده باشد، كسى كه‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 153 آنها را درك كند لازم است كه خود را بآنها برساند اگر چه با سينه از روى برف باشد. (1) (باب پانزدهم:) معقل بن يسار از حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: بعد از من ظلم و ستم دوامى ندارد مگر اندكى ولى بعدا ظلم كاملا ظهور ميكند، آنگاه بآن مقدارى كه جور پيدا شود عدل از بين ميرود تا اينكه عنصر مرد با جور آميخته مى‏شود و غير از ستم چيزى را نخواهد شناخت. پرسيدند يا رسول صلى اللَّه عليه و آله پس اهل عدل كه خواهد بود؟ فرمود: ما اهل بيت، گفتند: پس اهل جور كيانند؟ فرمود: بنى اميّه كه دنيا بكام آنها خواهد شد. (2) نيز معقل بن يسار از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: بعد از من بزودى زمان جور فرا ميرسد، زمانى از جور طلوع نميكند مگر اينكه زمانى از عدل خواهد مرد. آنگاه زمانى از ظلم و ستم ظهور نميكند الا اينكه زمانى از عدل از بين ميرود، سپس زمانى از جور بوجود نمى‏آيد مگر اينكه زمانى از عدل ريشه كن مى‏شود، بنحوى خواهد شد كه مردمى كه در آن زمان متولد ميشوند غير از ظلم و ستم چيزى را نشناخته و بغير از جور و ستم عمل نخواهند كرد. بعد از آن خداى رؤف زمانه عدل را مأمور ميكند كه سر بلند كند پس زمانى از عدل طلوع نميكند مگر اينكه زمانى از ظلم نظير آن غروب خواهد كرد، نيز زمانى از عدل ظاهر نميشود الّا اينكه زمانى از جور غائب شود، سپس قرنى از عدل زنده نميشود مگر اينكه قرنى از ستم نظير آن خواهد مرد، بطورى كه مردم آن زمان غير از عدل چيزى را نشناخته و بغير فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 154 از آن عمل نخواهند كرد. (1) (باب شانزدهم:) ابو ذرّ از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: اول كسى كه سنت مرا تغيير ميدهد مردى است از بنى اميّه. (2) در روايت ديگر از عبد اللَّه روايت كرده كه: هر دينى آفتى دارد و آفت اين دين، بنى اميّه بودند. (3) روايات ديگرى در مذمت بنى اميّه وارد شده كه قرآن كريم (ما را از ذكر آنها) مستغنى كرده، زيرا در شأن بنو اميّه ميفرمايد: وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ «1» فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 162 صفت عدل در زمان مهدى عليه السلام ..... ص : 156 [خروج مهدى عليه السلام و بشارتهاى رسول الله صلى الله عليه و آله‏] (4) (باب هفدهم:) ابو ذرّ از عبد اللَّه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: دنيا تمام نخواهد شد تا اينكه مردى از اهل بيت من كه نامش نام من است عرب را مالك شود. (5) در روايت ديگر است كه آن حضرت فرمود: اگر از دنيا بيشتر از يك روز باقى نماند خدا آن روز را طولانى ميكند تا اينكه مردى از من يا از اهل بيت من كه نام او نام من است و نام پدرش نام پدر من است مبعوث گردد. (6) از طريق ديگر روايت كرده كه آن بزرگوار فرمود: دنيا بپايان نمى‏رسد تا اينكه مردى از اهل بيت من كه هم نام من است سلطنت نمايد. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 155 (1) (باب هجدهم:) على بن حوشب از على بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده كه گفت: برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله عرض كردم: ائمه هدا از ما خواهند بود يا غير از ما؟ فرمود: بلكه از ما خواهند بود، دين بما ختم مى‏شود همان طور كه بما افتتاح شد، مردم بوسيله ما از گمراهى فتنه‏ها نجات مى‏يابند همان طور كه از گم راهى شرك نجات يافتند، بواسطه ما است كه خدا الفت و مهربانى در دين را بعد از دشمنى بمردم عطا كرد همان طور كه بعد از عداوت شرك بين قلب و دين آنها ايجاد الفت كرد. (2) ابو سعيد خدرى از رسول معظم روايت كرده كه فرمود: شما را بشارت ميدهم كه مهدى عليه السّلام در موقع اختلاف و انقلاب امت من ظهور خواهد كرد. (3) (باب نوزدهم:) محمّد بن حنفيّه از پدر بزرگوارش روايت كرده كه فرمود: مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه از ما اهل بيت است، خدا (كار) او را در يك شب اصلاح خواهد كرد. (4) ابو سعيد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: مهدى عليه السّلام از ما اهل بيت است. (5) عبد اللَّه بن رزين غافقى گويد: از على بن ابى طالب عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: مهدى عليه السّلام از عترت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله است. (6) سعيد بن مسيب گويد: ابن عباس گفت: مهدى عليه السّلام از قريش است گفتند: از كدام قريش؟ گفت از بنى هاشم از فرزندان فاطمه (ع). فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 156 (1) (باب بيستم:) ابو سعيد خدرى ميگويد: رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مهدى عليه السّلام مردى است كه بينى كشيده و بلندى دارد، بسيار خوش صورت و موى دو طرف پيشانى او ريخته است. (2) (باب بيست و يكم:) نوف ميگويد: بر بيرق مهدى عليه السّلام مرقوم است: بيعت فقط براى خدا است. (3) (باب بيست و دوم:) ابو طفيل از حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: امر (دين) بما افتتاح شد و بما هم ختم خواهد شد، بوسيله ما خدا مردم را در اول زمان نجات داد و بواسطه ما در آخر الزمان عدل اجراء خواهد شد، بوسيله ما است كه زمين پر از عدل و داد مى‏شود آن طور كه پر از ظلم و ستم شده باشد، حق مردم بواسطه مرديكه هم اسم من است و نام پدرش نام پدر من است بآنها پرداخته خواهد شد. (اين روايت بر خلاف عقيده شيعه است- مترجم). آنگاه آن حضرت اوصاف مهدى عليه السّلام را بيان فرمود و موقعى كه زبان آن حضرت (از شدت انقلاب) ثقلى پيدا ميكرد دست راست خود را بزانوى چپ ميزد. [صفت عدل در زمان مهدى عليه السلام‏] (4) (باب بيست و سوم:) ابو سعيد خدرى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: مهدى عليه السّلام در بين امت من خواهد بود و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد آن طور كه پر از ظلم و ستم شده باشد و آسمان نظير زمان حضرت آدم‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 157 عليه السّلام باران مى‏بارد و زمين بركت خود را خارج ميكند، امت من در زمان آن حضرت طورى زندگى ميكند كه قبل از آن هرگز آن طور زندگى نكرده باشد. (1) نيز ابو سعيد خدرى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: شما را مژده ميدهم بمهدى عليه السّلام كه در زمان انقلاب و اختلاف امت من ظهور ميكند و زمين را پر از عدل و داد ميكند آن طور كه پر از جور و ستم شده باشد، ساكنين آسمان از او راضى هستند و مال را بطور صحيح تقسيم ميكند گفتيم: صحيح كدام است؟ فرمود: بطور مساوى در بين مردم، خدا دل امت محمّد صلى اللَّه عليه و آله را مستغنى خواهد كرد و عدالت آن حضرت شامل حال امت محمّد صلى اللَّه عليه و آله خواهد شد. منادى را مأمور ميكند تا ندا كند: چه كسى احتياج دارد؟ كسى اظهار حاجت نميكند جز يك نفر، حضرت باو ميگويد: برو نزد خازن و بگو: مهدى ميگويد: مالى بمن عطا كن خازن گويد بگير و دامن او را پر ميكند آنگاه ميگويد: تو شجاعترين امت محمّدى، بعد از آن آن مال را بر ميگرداند ولى خازن قبول نميكند و ميگويد: ما چيزى را كه بخشيديم پس نخواهيم گرفت. فرمود: مدت عمر آن حضرت هفت يا هشت يا نه سال خواهد بود و بعد از آن بزرگوار خيرى در زندگى يا فرمود: خيرى در حيات نيست. (2) (باب بيست و چهارم:) ابو سعيد خدرى از رسول بزرگوار صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: مهدى عليه السّلام در ميان امت من خواهد بود اگر عمرش طولانى شود ده سال خلافت ميكند و اگر كوتاه باشد هفت يا هشت سال سلطنت ميكند. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 158 (1) نيز ابو سعيد خدرى از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: اگر عمر مهدى امت من كوتاه باشد هفت يا هشت يا نه سالست، زمين را پر از عدل و داد ميكند آن طور كه پر از ظلم و جور شده باشد و زمين گياهان خود را خارج ميكند و آسمان باران خود را فرو مى‏ريزد و امت من در زمان آن حضرت متنعم بنعمتى ميشوند كه قبل از آن نشده باشند. (2) كعب مى‏گويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: نام مهدى عليه السّلام نام من است و سنّ آن بزرگوار در موقع خروج (51) سالست و هفت سال در بين مردم خواهد بود. (3) (باب بيست و پنجم:) ابو سعيد خدرى از حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: مهدى عليه السّلام پس از انقضاء زمانى در موقع ظهور فتنه‏هائى خروج ميكند و مردى كه او را سفاح مى‏گويند مال فراوانى عطا ميكند. سيد بن طاوس مى‏گويد: لفظ سفاح در اين حديث بر خلاف آن رواياتى است كه زكريا و غير او روايت كرده‏اند، شايد لفظ سفاح را خود زكريا ذكر كرده باشد زيرا ما سفاحى كه از بنى عباس باشد و مالى را بخشيده باشد سراغ نداريم (بلكه زكريا در كتاب فتن از ليث خلاف اين را روايت كرده، زيرا كه) ليث از طاوس روايت كرده كه گفت: مهدى عليه السّلام مال را مى‏بخشد و بعمّال خود سخت‏گيرى ميكند (كه مال را تلف نكنند) و بافراد مسكين مهربان خواهد بود. (4) (باب بيست و ششم:) ابن عباس گويد: مهدى عليه السّلام خروج نميكند تا اينكه آفتاب با فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 159 علامتى طلوع كند. (1) (باب بيست و هفتم:) على بن زيد گويد: عبد اللَّه بن عمر نامى از مهدى عليه السّلام برد اعرابى (كه در آن جا بود) گفت: مهدى معاوية بن ابى سفيان است، ابن عمر گفت: اين طور نيست كه تو ميگوئى بلكه مهدى عليه السّلام آنست كه عيسى پشت سر او نماز ميخواند. (2) ابو صادق از حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: كسى كه بميرد و امامى براى او نباشد مثل مردم جاهليت مرده است. (3) معاوية بن ابى سفيان از حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: كسى كه بدون امام بميرد چون مردمان جاهليت مرده است. (باب بيست و هشتم:) (4) على بن ربيعه ميگويد: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با من عهد كرد كه (بعد از آن حضرت) با سه طايفه قتال نمايم: 1- ناكثين 2- قاسطين 3- مارقين. (باب بيست و نهم:) (5) ابو سعيد خدرى از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: وقتى كه ديديد معاويه در منبر خطبه ميخواند سر او را با شمشير بكوبيد. (6) عبد اللَّه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: وقتى كه معاويه را بر منبر من ديديد او را بكشيد. (7) حسن از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: موقعى كه معاويه را بر منبر من ديديد او را بقتل برسانيد. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 160 (باب سى‏ام:) (1) ابو سعيد خدرى از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: بعضى از شما هستيد كه براى تأويل قرآن قتال ميكنيد آن طور كه براى نزول آن قتال كرديد، پرسيدند: او كيست يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فرمود: آن كسى كه نعل را بدوزد و نعلين را بعلى عليه السّلام داد كه آن را دوخت و اصلاح نمود. (2) اسماعيل از پدرش روايت كرده كه گفت: مردى بعلي بن أبى طالب گفت: تو را بخدا قسم ميدهم آيا براى نعل حديثى است؟ فرمود: خدايا تو ميدانى كه رسول تو (راجع باين حديث) بمن بشارت ميداد. (3) نيز حديث سبع حدائق يعنى هفت باغ را ذكر كرده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بعلي عليه السّلام فرمود: در بهشت بهتر از اينها براى تو خواهد بود و گريه كرد، على عليه السّلام گفت: يا رسول اللَّه چرا گريه ميكنى؟ فرمود: براى آن بغض و كينه‏هائى كه از تو در سينه‏هاى گروهى است و آن‏ها را اظهار نميكنند مگر بعد از من. (4) و حديثى را ذكر كرده كه پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله عائشه را از قتال با على عليه السّلام نهى فرمود و فرمود: سگهاى حوئب بعائشه حمله ميكنند. و راجع بقتال طلحه و زبير و اعتراف زبير بخطاى خود متذكر است و احاديث زيادى در باره مذمت خوارج و مدح كسى كه آن‏ها را بكشد و كرامتهاى على عليه السّلام و اينكه خوارج سگهاى اهل جهنمند ذكر كرده است. و ذكر كرده استدلال بر عليه خوارج را كه همه مسلمين بر آن معتقدند و احتياجى بذكر احاديث آن نيست. سيد بن طاوس گويد: ما كتابى كه نامش: كتاب اليقين في اختصاص‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 161 مولانا أمير المؤمنين بإمرة المؤمنين است نوشته‏ايم و از شيوخ و بزرگان اهل تسنن تعداد (197) حديث نگاشته‏ايم و بعد از آن تعداد (216) حديث راجع باينكه آن حضرت را أمير المؤمنين گفته‏اند نوشته‏ايم و تعداد (18) حديث در باره اينكه آن بزرگوار را امام متقين ميگويند نوشتيم و تعداد (25) حديث راجع باينكه آن حضرت را يعسوب دين گفته‏اند نگاشته‏ايم. (باب سى و يكم:) (1) زكريا در كتاب فتن از پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: زمينى است كه آن را بصره يا بصيره ميگويند و در جنب آن نهرى است كه آن را دجله ميگويند و داراى نخل زيادى است، بنو قنطورا در آن شهر وارد ميشوند و مردم بسه فرقه تفريق خواهند شد: 1- فرقه‏اى كه باصل خود ملحق ميشوند و هلاك خواهند شد 2- فرقه‏اى كه بعظمت خود مغرور شده و كافر ميشوند 3- فرقه‏اى كه فرزندان خود را بدوش گرفته قتال ميكنند و كشته‏هاى آنان از شهداء خواهند بود و خدا فتح و فيروزى را نصيب آن‏ها مى‏نمايد. (2) مردى از انصار رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ميگويد: نزديك شده كه ملك عرب در هم پيچيده شود، سه مرتبه اينسخن را گفت، پرسيدند: چه كسى ملك عرب را در هم مى‏پيچد؟ گفت: بنو قنطورا، آن قومى كه داراى صورتهاى عريض و بينى‏هاى پهن و چشمان كوچكى هستند، كأنّ صورتهاى آنان سپرهاى آهنين است. مى‏آيند تا بقريه‏اى نزديك خاك عرب بلكه آن قريه از عربست كه آن را جبانة اللون ميگويند پياده ميشوند و عرب با آن‏ها قتال شديدى‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 162 خواهد كرد، آنگاه طايفه ترك ميگويند: برادران عجمى ما را بما ردّ كنيد تا ما با شما قتال نكنيم، عرب بموالى «1» ميگويد: ببرادران خود ملحق شويد، موالى ميگويند: واى بر شما بعد از اسلام وارد كفر شويم؟؟. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 168 صفت عدل در زمان مهدى عليه السلام ..... ص : 156 راوى گويد: آنگاه موالى با گروه بنو قنطورا قتال شديدى كرده آن‏ها را بقدرت خدا شكست مى‏دهند بطورى كه مخبرى از آنها باقى نخواهد ماند و موالى غنيمتها را تصرف ميكنند و عرب ميگويد: از اين غنيمتها بما بدهيد در جواب مى‏گويند: بخدا قسم بشما چيزى نخواهيم داد زيرا شما ما را يارى نكرديد. (باب سى و دوم:) (1) امّ سلمه ميگويد: من درب اطاق نشسته بودم كه امام حسين عليه السّلام بر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد شد نگاه كردم ديدم كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله چيزى را در كف گرفته مى‏بوسد و امام حسين عليه السّلام هم در دامن آن حضرت بخواب رفته بود گفتم: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله من نگاه كردم ديدم كه شما چيزى در كف گرفته مى‏بوسى و حسين عليه السّلام در دامنت بخواب رفته و شما گريه ميكنى؟ فرمود: جبرئيل از خاكى كه حسينم را روى آن ميكشند براى من آورد و مرا خبر داد كه امتم او را خواهند كشت. (2) عبد اللَّه بن يحيا از پدرش روايت كرده كه گفت: با على بن ابى طالب مسافرت كردم و من آفتابه‏دار آن حضرت بودم و آن حضرت بسوى‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 163 صفّين ميرفت وقتى كه محاذى نينوا رسيديم آن حضرت فرمود: يا ابا عبد اللَّه در شط فرات صبر كن، پرسيدم: ابا عبد اللَّه كيست؟ فرمود: يك روز خدمت پيغمبر خدا رفتم ديدم كه چشمان آن حضرت گريان است گفتم: يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله براى چه گريه ميكنى آيا كسى بتو غضب كرده، چرا چشمهاى تو گريانند؟! فرمود: يك ساعت قبل از اين جبرئيل نزد من بود بمن خبر داد: حسينم را بشط فرات ميكشند، آنگاه بمن گفت: مايلى كه تربت او را براى تو بياورم تا ببوئى گفتم: آرى پس دست خود را دراز كرد و يك مشت خاك براى من آورد بعد از آن ديگر چشمم از اشگ خشگ نشد. (1) عمّار دهنى ميگويد: على بن ابى طالب عليه السّلام از نزد كعب عبور كرد و فرمود: يكى از فرزندان اين كعب در آن گروهى كه عرق اسبهاشان خشگ نميشود تا بر حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله وارد شوند كشته خواهد شد و در آن موقع امام حسن عليه السّلام از آنجا عبور كرد گفتند: (در گروه) اين؟ فرمود: نه، بعد از آن امام حسين عليه السّلام از آن جا عبور كرد گفتند: (در گروه) اين؟ فرمود: آرى. (2) جعفر ميگويد: خاله‏ام امّ سالم دختر مسلم براى من گفت: وقتى كه امام حسين عليه السّلام كشته شد آسمان بر خانه و ديوارهاى ما خون باريد، بعد از آن بما خبر رسيد كه اين حادثه در شام و كوفه و خراسان هم رخ داده است. (3) ابن عباس ميگويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم كه شيشه‏اى پر از خون بدست دارد، پرسيدم يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله اين چه خونى است؟! فرمود: اين خون حسين و اصحاب او عليهم السّلام است كه از آن روزى كه كشته‏ فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 164 شده مرا عزادار كرده است. (1) هرثمة بن سلمى ميگويد: با على عليه السّلام بسوى صفّين خارج شديم تا اينكه بكربلاء عبور كرديم و نماز عصر را نزديك درختى با آن حضرت خوانديم، وقتى كه برگشت خاكى برداشت و بوئيد و فرمود: واى بر تو خاك، زيرا گروهى بر روى تو كشته ميشوند كه بدون حساب داخل بهشت خواهند شد. وقتى كه على عليه السّلام برگشت منهم با او برگشتم، و بزنم كه شيعه على عليه السّلام بود گفتم: تعجب نميكنى از مولاى خود على كه عبورش بكربلا افتاد و با ما نماز عصر را خواند و موقعى كه برگشت خاكى را مقابل بينى خود آورده آن را بوئيد و فرمود: واى بر تو خاك زيرا گروهى روى تو كشته ميشوند كه بدون حساب داخل بهشت ميشوند؟! زنم در جواب گفت: بخدا قسم كه على از پيش خود چيزى نميگويد بلكه (خدا و رسول باو گفته‏اند). راوى گويد: چند صباحى كه گذشت من با عبيد اللَّه و مالهاى سوارى او (بسوى كربلا) خارج شديم و حديث على عليه السّلام را فراموش كرده بودم تا اينكه عبور من بهمان درخت افتاد و من بياد آن موضوع آمدم و اسب خود را راندم تا نزد حسين عليه السّلام آمدم و قصه را بعرض آن حضرت رساندم، فرمود: هرثمه تو بر له مائى يا بر عليه؟ گفتم: نه بر له و نه بر عليه، فرمود: چرا؟ گفتم: من داراى بچه‏هاى كوچكى هستم و ميترسم كه ابن زياد آنها را از بين ببرد، فرمود: بر گرد و بآنها ملحق شو زيرا كسى كه صداى غريبى و استنصار ما را بشنود و ما را يارى نكند خدا او را بصورت بآتش جهنم خواهد انداخت. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 165 (1) عبد الملك بن كردوس رفيق عبيد اللَّه بن زياد ميگويد: با عبيد اللَّه داخل قصر شديم كه ناگاه آتشى در قصر شعله‏ور شد و عبيد اللَّه بوسيله آستين خود آن آتش را از صورت دور ميكرد و بمن ميگفت: اين موضوع را جايى نگوئى. (2) عمارة بن عمير ميگويد: سر عبيد اللَّه و ياران او را ديدم كه در رحبه بالاى نيزه زده بودند و مارى آمد در بين سرها گردش كرد تا آمد نزد سر عبيد اللَّه و داخل سوراخ بينى او شد، آنگاه بيرون آمد و مرتبه دوم- در حالى كه مردم ميگفتند: آمد آمد- داخل بينى او شد و بيرون نيامد. (3) دربان ابن زياد ميگويد: روزى كه سر حسين عليه السّلام را در حياطهاى دار الاماره آوردند من نگاه ميكردم و ميديدم مثل اينكه از سر آن حضرت خون سيلان ميكند. (4) ابن معمر گويد: روزى عبد الملك مروان از جلساء مجلس خود پرسيد كدام يك از شماها ميدانيد كه در روز قتل حسين عليه السّلام سنگهاى بيت المقدس چه عملى كردند؟ هيچ كس را در باره اين موضوع اطلاعى نبود ولى زهرى در جواب گفت: بمن رسيده كه در آن روز هيچ سنگى را بلند نميكردند مگر اينكه خون تازه در زير آن مييافتند. (5) ابو بكر هذلى از زهرى نقل كرده كه گفت: وقتى كه حسين بن على عليهما السّلام كشته شد هيچ سنگريزه‏اى را در بيت المقدس بلند نميكردند مگر اينكه خون تازه در زير آن يافت ميشد. (6) ابن شهاب گويد: روز قتل امام حسين عليه السّلام هيچ سنگى را حركت نميدادند مگر اينكه (زير آن پر) از خون بود. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 166 (1) سعيد بن مسيب گويد: عبد الملك مروان نامه‏اى بمن نوشت: آيا در روز قتل امام حسين عليه السّلام علامتى در كار بود؟ سعيد بن مسيب در جوابش نوشت: آرى در بيت المقدس هيچ سنگريزه‏اى را حركت نميدادند مگر اينكه خون تازه در زير آن يافت ميشد. (2) عبد اللَّه بن بريده از پدرش روايت كرده كه روزى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله خطبه ميخواند كه ناگاه امام حسن و امام حسين عليه السّلام در حالى كه هر كدام پيراهن قرمزى پوشيده بودند مى‏آمدند و بزمين ميخوردند. راوى گويد: پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از منبر بزير آمد و آن دو بزرگوار را بلد كرد و فرمود: خدا راست فرموده كه: أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ* «1» من به اين دو كودك نظر كردم كه مى‏آيند و بزمين مى‏خورند نتوانستم صبر كنم تا اينكه حمدم را قطع كردم و ايشان را بلند كردم. (باب سى و سوم:) (3) ابو عمّار گويد: همسايه جابر بن عبد اللَّه براى من نقل كرد كه من از سفر آمده بودم و جابر بديدن من آمده سلام كرد و بعد از آن تفرقه و بى‏وفائى مردم را براى او گفتم و او شروع كرد بگريه و گفت: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: مردم فوج فوج داخل دين شدند و فوج فوج هم از دين خارج خواهند شد. (باب سى و چهارم:) (4) عمر بن خطاب از حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 167 بزودى اهل مكّه از مكّه خارج ميشوند و بعد از آن‏ها تحولى در كار نخواهد بود مگر يك مختصرى تا اينكه (دوباره) پناهنده و مايل بمكّه شوند، آنگاه از مكه خارج ميشوند و ابدا بر نميگردند. (باب سى و پنجم:) (1) ابو سالم ميگويد: ما در كوفه با امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام بوديم، يكى از روزها كه ما در خدمت او بوديم فرمود: كدام سبط از اسباط است كه براى حق قتال ميكند تا حق را اقامه كند ولى حق اقامه نخواهد شد و امر خلافت براى آن‏ها (بنى اميّه) خواهد بود و موقعى كه (بنى اميّه) زياد شدند و بدنيا رغبت پيدا كردند و قربانى خود را كشتند خدا قومى را از مشرق ميفرستد تا آن‏ها را يكى يكى شماره كند و بكشد. بخدا قسم كه آن‏ها يك سال سلطنت نميكنند مگر اينكه ما دو سال سلطنت ميكنيم و آن‏ها دو سال سلطنت نميكنند مگر اينكه ما چهار سال خواهيم سلطنت كرد، راوى گويد: بعضى از ياران خود گفتم: جاى ماندن ما نيست زيرا على عليه السّلام ميگويد: امر خلافت براى بنى اميّه خواهد بود، ياران من گفتند: پس ديگر چيزى در كار نيست آنگاه از آن حضرت اجازه گرفتيم براى مصر، آن بزرگوار بهر كسى كه خواست اجازه داد و بهر كدام از آن‏ها دو هزار درهم داد و عده‏اى هم با آن حضرت ماندند. (باب سى و ششم:) (2) حرث بن سويد از على بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: اسلام بطورى ضعيف و ناقص مى‏شود كه نميتوان گفت: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ*، فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 168 موقعى كه كار به اينجا رسيد پادشاه دين با تابعين خود حركت ميكند و موقعى كه او حركت كند خدا قومى را مبعوث ميكند كه بدور او اجتماع كنند آن طور كه بدور نزع الخريف اجتماع ميكنند «1» بخدا قسم كه من اسم امير و محل خواباندن شتران آنها را ميدانم. (باب سى و هفتم:) (1) جابر از پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: بهمين زودى سوارى در جنب مدينه مى‏آيد و ميگويد: در اين شهر تلخ ميگذرد و عده كثيرى از مؤمنين هم حضور دارند. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اهل مدينه مدينه را ترك خواهند كرد گفتند: پس چه كسى در آمد مدينه را ميخورد؟ فرمود: پرندگان و چرندگانى كه طلب رزق ميكنند، آنگاه آن حضرت فرمود: زمانى بيايد كه مردم جهت سعه معيشت مدينه را ترك نمايند و باطراف روند و سعه معيشت هم نصيب آنها مى‏شود بعد از آن مى‏آيند و اهل و عيال خود را هم ميبرند، ولى اگر بتوانند درك كنند مدينه براى آنان بهتر است زيرا مدينه نظير كوره و دمه (آهنگران) است (كه جز آهن خالص چيزى در آن نخواهد ماند) طاعون و وبا و دجّال در مدينه نميآيد، ملائكه مدينه را حفظ ميكنند، جابر گويد: از آن حضرت شنيدم كه ميفرمود: براى احدى حلال نيست كه در مدينه اسلحه بياورد. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان متن 174 يزدجرد فرستاده‏اى را به پادشاه چين مى‏فرستد تا او را بر عرب يارى كند و پاسخ پادشاه چين ..... ص : 174 [مدينه از اهل خود خالى مى‏شود] (باب سى و هشتم:) (2) ابن عمر گويد: بخدا قسم من ميدانم كه چرا شما از مصر خارج ميشويد، راوى گويد: من گفتم: دشمن ما را خارج ميكند؟ گفت: نه بلكه شما را نيل خارج ميكند زيرا كه آب نيل بطورى خشگ مى‏شود فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 169 كه قطره آبى در آن باقى نمى‏ماند و در عوض آب تپه‏هاى ريگ خواهد ماند. [مصر خراب خواهد شد] (باب سى و نهم:) (1) ابن سائب ميگويد: عبد اللَّه بن عمر نزد ديوارى بود و من پيش او رفتم گفت: اهل كجائى؟ گفتم: اهل كوفه راوى گويد: ابن عمر قسم خورد و گفت: بدون استثناء اهل كوفه خارج خواهند شد و مالك يك صاع يا يك مدّ حبوبات نخواهند بود. (باب چهلم:) (2) وليد ميگويد: محمّد بن حنفيه بمن گفت: اى ابا طفيل در اين مسجد

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





لینک ثابت

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم